نوازش گونه پلک می بندم ...
شیدا شهمرادی
نوازش گونه پلک می بندم ...
دستی می بینم از سوی تاریکی ها به سمت معشوقش دراز شده
و تو ای معشوق ، معشوقی با درخت خیانت در وجود خود با بی رحمی و لبخند خبیث چشمانت دست دیگری را می فشاری ...
من ،شیدای وجود تو با قلب بی قرارم ، زمین ! خیابان سوم با کوچه های پرپیچ و خمش را با هر یک از بوسه های باران وجودم می لرزانم .