سفر طولانی او
از آن سفر کرده در بهاران جویا شدی ، ص 68 - 71
نویسنده: سید محمد مهدی حسینی چمانوی
از او که در زندگی راه و روشی غیر از راه و روش دیگران داشت ، خبر گرفتی؟
او در زندگي منشي جدا از منش ديگران داشت به خلاف آن ها به سعادت خداوندي مي انديشيد و در اين راه موفق از آزمايشات زندگي بيرون آمد. اما محيط زندگي او پر از كوته فكران و ضعيف انديشان بود و او دانسته آنان را تقويت می نمود و تير تركش ناداني آنها به وی نيز اصابت كرد؛ زيرا به هنگام بدرقه او در يكي از سفرهاي طولاني اش، با انديشه كوته فكرانه آن افراد پيرامونش ، آن حرمت شايسته و بايسته را نسبت به او روا نداشتند. منظورم همان هايي است كه هميشه در نزد او داعيه خردمندي داشته و اظهار فضل و كرامت مينمودند. گرچه حمايت او از آن بي خردان ضعيف انديشه بسي جاي تعجب داشت ولي او خود را وقف آسمانهاي مافوق طبيعي كرده بود و اغلب افراد اين چنينی به دليل پيراستگي هرگز تفاوتي ميان خردمند و غيرخردمند قائل نيستند.
اكنون كه این سطور را برای تو مرقوم می کنم او در آن سفر طولاني به سر ميبرد ، قضاياي بعد از سفرش را خواهم نگاشت تا به درستي بداني كه چه اتفاقاتي رخ داده قبل از آن كه اخبار برخاسته از اذهان كساني كه شعاع ديدشان از شیاي كه در جلويشان قراردارد فراتر نميرود ، به تو برسد.
او وقتي به سفر رفت به دليل عدم خبر رساني خوب سفرش با مشايعت و بدرقه كم حاصل شد ؛ زيرا تدبير ضعيفانديشان بدون مشورت با افراد نافذ بود و انديشه ضعيف همانگونه كه خود بهتر ميداني علاوه بر ضررو زيان به خود فرد ، خسرانش گاهي دامن گير دانايان نيز ميگردد. اين چنين بود كه سايرين پس از رفتناش مطلع شدند و از عدم بدرقه او افسوس و حسرت ابراز نمودند.
با احترام و ثنا سفر او ادامه يافت ولي پس از سفرش دانستم كه برخي افراد را اگر درون سولهاي بگذاري و سوله را مملو از آنان نمايي، انديشه آنان به اندازه يك بچه اي كه كلاس اول ابتدايي را خوانده نخواهد رسيد گر چه خود پنج كلاس درس خوانده باشند همانگونه خردمندان پيرامون او ديدند كه در بدرقه ی يك انديشمند، چند ضعيف انديشه كار را از شايستگي و بايستگي انداختند.
گاهي با خود مي انديشم اكنون كه تير تركش ضعف انديشه افرادي كه يك موقعيت استثنايي را از او – در واقع از خود – گرفتند، دامن گير وی شد، آيا ميتواند مثل گذشته در ظاهر بين خردمند و غير خردمند تفاوت قائل نشود.
از مشخصات كوته فكران و ضعيفانديشان اين است:
1. انديشه خود را فراتر از هر انديشهاي دانسته و خود را در زمره موفقترين و دانشمندترين افراد مي دانند.
2. آنچه را ميشنوند يا ميخوانند آن را به عنوان يك قاعده ی كلي تلقي كرده و براساس آن داوري ميكنند و به تبصرههاي موجود در آن قاعده التفات ندارند. يعني شعورشان به اين حد نميرسد كه بدانند تبصرهاي و استثنايي نيز موجود است و در زندگي به تبصرههاي موجود در آن بايد التفات داشت.
3. هميشه ميخواهند سایرین به مثل و همانند خودشان باشند و اگر كسي را متفاوت از خود ببينند او را سرزنش كرده و يا دشمناش ميشوند.
4. هرگز تحمل رشد و پيشرفت افراد را ندارند و به عبارت عاميانهتر هميشه ديگران را يك سرو گردن پايين تر از خودشان مي بينند.
5. هرگز نميتوانند سنگ صبور كسي باشند.
7. انديشه ديگران را در صورتي پذيرا ميگردند كه بتوانند با انديشه ضعيف شان تطبيق دهند. به همين دليل از مصاحبت افراد با سطح آگاهي بالا ناتوان هستند ؛ زيرا آن ها مطالب ساده را راحت ميتوانند با فكر خود تطبيق دهند و از تطبيق مسائل غامض يا مسائلي كه كمي نياز به تأمل و انديشه دارد عاجزند به همين دليل تاب تحمل همنشيني با خردمندان را ندارند.
8. هميشه طالب احترام افراد ميباشند بدون آنكه بخواهند به كسي احترام بگذارند.
9. هميشه در صحنهسازي به سر ميبرند درحالي كه نمي دانند كه صحنه سازيهاي آنها از ديد تيزبين انديشههاي فراتر از انديشههاي خودشان مخفي نخواهد ماند.
برخي از اين موارد مذكور فوق را من به هنگام جلوس در محضر او که ، منشی سوای منش دیگران داشت و به خلاف آن ها به سعادت خداوندی می اندیشید ، از كلام پر فيضشان كسب نمودم و در دفترم به يادگار نوشتم. باشد به هنگامي كه ديدارها تازه ميشود. نگارنده اين سطور سرافراز از صدق گفتارش باشد.